ای کاش می دانستی چقدر سخت است. چقدر دشوار است، هر شب بی آنکه تو در کنارم باشی با یادت بنشینم و ترانه زمزمه کنم و برایت بنویسم. ای کاش بودی تا ببینی. چقدر در التهابم. نیستی در کنارم تا حرفهای دلم را رو در رو برایت بازگو کنم و من بایست هر شب، خسته از گذشت روز، خمیده از خستگی ها، بی تاب از خمودگی ها و رنجور از بی تابی ها و رنجیده از غریبه ها بنشینم و برایت سخنان شیرین بنویسم. هیچ کس نیست که بداند در دلم چه می گذرد. اگر می بینی می نویسم و می نویسم و به نوشتن ادامه می دهم. خاطره ها...
ادامه مطلبما را در سایت خاطره ها دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : bkhaterehaye2008a بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت: 9:48